بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 42
کل بازدید : 357785
کل یادداشتها ها : 158
من که تو بن بست غربت زخمی از آوار پاییز
فکر چشمای تو بودم با دلی از غصه لبریز
شب عاشقونه ی من که حروم شد
مهلت بودن با تو که تموم شد
ندونستم باید از تو میگذشتم
وقتی از غربت چشمات می نوشتم
بنویس مهلت موندن یه نفس بود
سهم من از همه دنیا یه قفس بود
بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم
سر رو شونه هات نذاشتم مث دستات سرد سردم
:: قشنگه مال معینه